سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محمدبرقی مهر - کارمندی از تبریز

توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری
اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری
دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست
اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست
نمی گم داری می گردی دنبال یه عشق تازه
اما کوله بارو بستی در به روی کوچه بازه
تو میری من نمی دونم که گناه من چی بوده
اما هر دلیلی باشه واسه رفتن تو زوده
توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری
اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری
دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست
اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست
چی بگم من از درونم تو همه چی رو می دونی
همه حیرتم از اینه چرا پیشم نمی مونی
من هنوزم نمی دونم تو مسافر کجایی
نمی دونم کجا میری توی قرن بی وفایی
توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری
اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری...


نوشته شده در  سه شنبه 89/2/28ساعت  12:55 صبح  توسط محمدبرقی مهر 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اجتهاد در عصر امام باقر (ع)
کرامات امام هادی (ع)
یه روز
متن03
فریاد من از داغ توست
متن ها و شعر های عاشقانه